yasna

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

مبلغ غدیر باشیم

16 مرداد 1399 توسط معصومه استقلال

■ اگر نماز قضا بشه میشه جبران کرد ، اگر روزه قضا بشه میشه جبران کرد

□ ولی اگر ولایت قضا بشه ، نمیشه جبران کرد
□ یکبار در سقیفه قضا شد ، حضرت زهرا (س) را شهید کردند .
□ یکبار در صفین قضا شد ، حضرت علی (ع) را شهید کردند .
□ یکبار در کوفه قضا شد ، تابوت امام حسن (ع) تیرباران شد.
□ یکبار در کربلا قضا شد ، بر پیکر امام حسین (ع) اسب تازاندند.
□ مواظب باشیم ولایتمان قضا نشود…

مبلغ ولایت باشیم
______________

 نظر دهید »

مثل شکلات

16 مرداد 1399 توسط معصومه استقلال

??????????
????
???
??
?
?️ *مثل شکلات!*
*مادر* ها را ببین! همین که بچه هایشان زمین می خورند، احساس *درد* می کنند و *شـیون و زاری* به راه می‌اندازند،خیلی سریع شکلاتی کـف دسـت آنهـا می گذارند و انگـار نه انگـارکه زمین خورده انـد، یـاجایی شان درد می کنـد، و *آرام آرام* میشونـد. هیچ فکرکرده اید چرا؟
چون اهل *حساب وکتاب* اند، و باخود می‌گویند : درست است زمین خوردم و درد دارم، ولی توی دستم یک شـکلات است و آن به این در.

?میخواهم بگویم *منشـأ آرامش* آنهـا این اسـت که *بلا و نعمت* را *بـا هم* می بیننـد، و چون بـا هم می بینند آرام می شونـد. و این ساده ترین راه براي رسیدن به آرامش است.
هرکسی در زندگی خود اگر *بلا و رنجی* را احساس میکند، *نعمت* هایی هم در کف دارد که اگر هر دو را ببیند، بي تابي و بی قرار نخواهد شد.

?این است که *قرآن کریم* از ما میخواهد که نعمتهای خداوند را به یاد بیاوریم.
? *"اذْكُرُوا نِعْمَتِيَ الَّتِي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ (آیه ۴٠ سوره بقره)"*
*به یاد آورید نعمتهایی راکه به شما داده‌ام.*

?مثل شاخه های گیلاس
محمدرضا رنجبر
?
??
???
????
???????

 نظر دهید »

قضاوت درست

16 مرداد 1399 توسط معصومه استقلال

*⚖️قضاوت های حضرت علی علیه السلام⚖️*

*داستان دوم2️⃣*

*دو* *مادر??‍???‍♀️ و یک فرزند??*

*در زمان خلافت عُمر دو زن بر سر کودکی نزاع می کردند و هر کدام او را خود می خواند، نزاع را به نزد عُمر بردند، عُمر نتوانست این مشکل را حل کند، از این رو دست به دامان* *☀️امیر المومنین علی علیه السلام گردید.*

*☀️امام علی علیه السلام ابتدا آن دو زن را پیش خواند و آن ها را موعظه و نصیحت فرمود اما سودی نبخشید وایشان هم چنان مشاجره می کردند.*

*امیر المومنین علی علیه السلام وقتی این را دید دستور داد اَرهّ ای آوردند. در این وقت آن دو زن گفتند یا امیر المومنین می خواهی با اَرهّ?️ چکار کنی* ⁉️

*فرمودند : می خواهم فرزند را دو نصف کنم برای هر کدامتان یک نصف❗*

*از شنیدن این سخن یکی از آن دو ساکت ماند و دیگر فریاد برآورد « خدا را، خدا را» یا اباالحسن اگر حکم این است که حتما باید دو نیم شود من از حق خودم صرف نظر می* *کنم و راضی نمی شوم عزیزم کشته شود.*

*_آنگاه☀️ امیر المومنین علی علیه السلام فرمود : «الله اکبر» این کودک پسر توست و اگر پسر آن دیگری بود او نیز به حالش رحم می کرد و بدین عمل راضی نمی شد، در* **این موقع آن زن هم اقرار به حق نمود و به کذب خود اعتراف کرد.*

و *به واسطه ی ⚖️قضاوت ☀️علی علیه* *السلام حزن و اندوه از??‍? عُمر بر طرف گردید و برای آن حضرت دعای خیر** *نمود….*

 

 نظر دهید »

سخنی با والدین

16 مرداد 1399 توسط معصومه استقلال

?برشی از یک کتاب
?والدین بخوانند…

به یاد دارید که زمانی والدین می ترسیدند و به فرزندان خود نصیحت می کردند که نباید با افراد غریبه صحبت کرد، نباید از دیگران حرف زشت یاد گرفت، نباید از غریبه ها پول گرفت و… ولی حالا والدین نگران نیستند که فرزندانشان از رسانه های جدید رفتار های زشت یاد بگیرند.امروز کودکان و نوجوانان در حضور والدین نشسته و با انگشت خود روی صفحه تلفن همراه غریبه ها را اینطرف و آنطرف می کند ، عکس ها و تصاویری نا مناسب را مشاهده می کند بدون آنکه نظارتی روی رفتار و اعمالش صورت گیرد. در برخی مواقع والدین زمانی نسبت به این مسائل حساس می شوند که دیگر کار از کار گذشته و شاید نتوان برای نجات فرزندانشان اقدامی کرد و در بعضی مواقع نتیجه این سهل انگاری حضور فرزندان به همراه والدینشان در نیروی انتظامی به عنوان شاکی یا متهم است.

?کتاب رسانه یا والدین دیگر، ص50

 نظر دهید »

باانصاف باشیم

14 مرداد 1399 توسط معصومه استقلال

✨﷽✨

? تلنگر!

✍کسی آمد محضر آیت الله میلانی در مشهد. در اطراف حرم امام رضا علیه السلام مغازه داشت. عرض کرد: مغازه دارم در اطراف حرم، در ایامی که شهر شلوغ است و زائر زیاد، قیمت اجناس را مقداری بالا میبرم و بیشتر از نرخ متعارف میفروشم. حکم این کار من چیست؟
آیت الله میلانی فرمود: این کار “بی انصافی” است.

مغازه دار خوشحال از این پاسخ و اینکه آقا نفرمود حرام است، کفشهایش را زیر بغل گذاشت و دست بر سینه عقب عقب خارج میشد. آقای میلانی با دست اشاره کرد به او که برگرد! برگشت!

آقا دهانش را گذاشت کنار گوش مغازه دار و گفت: داستان کربلا را شنیده ای؟ گفت:بله! گفت: میدانی سیدالشهدا علیه السلام تشنه بود و تقاضای آب کرد و عمر سعد آب را از او دریغ کرد؟گفت: بله آقا، شنیده ام. آقای میلانی فرمود: آن کار عمر سعد هم “بی انصافی” بود!

?این روزها باانصاف باشیم

 نظر دهید »
  • 1
  • 2
خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

yasna

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس